چـرا فـلـسـطـیـن مسـئـلـه مـاسـت؟


نوشته: عابد رضایی
چندین روزی هست که موج جدیدی از حملات به خلق فلطسین به توسط ماشین کشتار اسرائیل، دوباره آغاز شده است و در این بین نیروهای سیاسی در سرتاسر جهان را واداشته است تا بر اساس دیدگاه سیاسی و طبقاتی خود نسبت به این امر واکنش نشان دهند.
عموماً رسانهای اصلی که در انقیاد دولت های مرکزی و امپریالیستی هستند، در جهت حفظ منافع خود و در حمایت از دولت فاشیستی اسرائیل سکوت اختیار نموده و به ارائه اخبار محدود آن هم از زبان قاتلان اسرائیلی بسنده نموده اند، در این بین به غیر از فاشیست های ایرانی حتی، رسانه ها و جریانات دست راستی از جمله بی بی سی، یورونیوز و ... به خوبی می دانند، این کشتار که قدمت آن حداقل به بیش از نیم قرن می رسد جایی برای ماست مالیزاسیون ندارد و بدین روی است که با روشی میانه، سعی در اختیار سکوت دارند، زیرا نه در سوی مبارزات فلسطینی ها بوده و نه این کشتار آشکار را می توانند آنچنان که فاشیسم ایرانی و دولت اسرائیل می تواند، آنها نیز به همان میزان قباحت حقانیت بخشند. لااقل می توان گفت که اوضاع تا کنون بدین شکل پیش رفته است.


اما پروژه دولت و ملت سازی اسرائیلی ها که نزدیک به چندین قرن دیر به صحنه سیاسی سرمایه داری آمده، در صدد است تا فقط با جنگی فرسایشی و اشغالی در این پروژه به آنچه که می خواهد نائل آید، اما این از نظر ما چنین نامقدور است، جنگ موجود که حامل خواسته های امپریالیستی در منطقه و مبارزات خلق فلسطین که یگانه نماد مقاومت ماست، نه به مانند کشتار سرخپوستان امریکا بدون سلاح و نه در سطح جهانی بدون صدا خواهد ماند! بدین تعبیر این پروژه با هر درجه ای از کشتار نقطه پایان و شکستی نخواهد داشت و آخرین فلسطینی، بالاجبار تا آخرین نفس محبور به جنگ و مقاومت است. واقعیت این است که تاریخ دولت و ملت سازی های خون آلود بورژوازی در سرتاسر دنیا مدتهاست که جای خود را به مقابله با خطر انقلاب و سرنگونی قرار داده و بدین روایت آنچه که هم اکنون در فلطسین و بی شک با حمایت غرب به توسط ماشین کشتار اسرائیل رخ می دهد، با تاریخ منقضی و واقعیت یافتن نامحتمل روبروست.
و اما آنچنان که در وبلاگ آنتی فا(ایران- افغانستان) دیدیم که این حمله اسرائیلی ها در سطح جهانی روبرو گردید با موجی از اعتراضات به کشتار خلق مبارز فلسطین و هزاران نفر در صحنه خیابانها و نه پا پرچم اسرائیل، که با پرچم فلسطین ظاهر شدند.

دفـاع از اسـرائـیـل
اما یکی از واکنش هایی که در عرصه سیاسی ایران جالب و متناقض نما به نظر می رسد حمایت بی وقفه جریانات مخالف جمهوری اسلامی و نوعی حمایت و جانبداری حکومت دیکتاتور منش و سرمایه سالار جمهوری اسلامی از فلسطینیان است که خود جای بررسی دقیق دارد.
البته در اینجا، منظور ما از کسانی که از اسرائیل حمایت می کنند، جریانات و احزاب دست راستی ای نیست که بندنافشان را بسته اند به بودجه های مالی و معنوی سنای امریکا و دیگر دولت های امپریالیستی، بلکه آن گرایش ناسوینالیستی و ضد عربی ای است که به شکل چشمگیری در سطح توده های جامعه و البته به یمن تبلیغات جریانات فاشیسم ایرانی رشد یافته است و نمونه های آن در تلویزیون های بیست چهار ساعته اپوزیسیون در شبکه های ماهواره ای کم نیست که البته آنها نیز عموماً از طریق سنای امریکا و... تغذیه می شوند.

عـلـل بـروز ایـن گـرایـش چـیـسـت؟
یکی از دلائل بروز چنین گرایشی قطعاً می تواند حمایت های مالی و نظامی جمهوری اسلامی از سازمانهای تندرو اسلامی و تروریستی موجود در منطقه باشد که قطعاً با ماهیت وجودی و ایدئولوژیک نظام حاکم بر ایران نیز هم خوان است.
از جمله گروههای عمده و شناخته شده ی اسلامی تروریستی موجود در خاکهای باقی مانده از فلسطین می تواند سازمان اسلامی حماس باشد، البته با وجود اینکه حکومت ایران چنین امری را به واسطه شخص متکی مردود اعلام داشته، ولی یکی از مقامات حماس در مصاحبه با روزنامه تایمز لندن اذعان داشته که:۳۰۰ تن از نیروهای حماس برای طی دوره‌های آموزشی مخفیانه تا کنون به ایران اعزام شده‌اند و از هنگام آغاز ایجاد این سازمان تا کنون هفت گروه برای طی دوره‌های شش ماهه به ایران اعزام شده‌اند. این فرمانده ارشد همچنین افزوده است که: ایران مادر ما بوده و به ما اطلاعات و تجهیزات نظامی داده و به لحاظ مالی از ما حمایت می‌کند.
بدین جهت درک جامعه در نبود فضای آزاد و دموکراتیک سیاسی، و بر اساس تبلیغات ایدئولوژیک اسلامی و حتی بر پایه بیانات رسانه های اصلی جهانی که گرایش به راست داشته و وابسته به دولت های امپریالیستی و متعاقباً امپریالیسم اسرائیل هستند چنین پنداشته می گردد که جنبش مقاومت فلسطینی ها عموماً بر اساس اسلام سیاسی حرکت نموده و چیزی خارج از آن ندارد.
لازم به ذکر است که سه سازمان از مجموع سازمان های بزرگ و تاریخی جنبش مقاومت فلسطین، اساساً سازمانهایی لائیک و دو سازمان از مجموع این سازمانها، دارای گرایشات مشخصاً انقلابی و کمونیستی هستند.

1)    فـتـح: قدیمی ترین سازمان مسلح فلسطین و لائیک، که رهبری آن بر عهده یاسر عرفات، چریک معروف عرب بوده که بعد از یک ملاقات با مقامات ایرانی در بعد از انقلاب 57، با ایران قطع رابطه نمود. همچنین هم اکنون دولت موقت فلسطینی ها به نوعی و با هژمونی این سازمان اداره شده و بر اساس گرایشات طبقاتی و سرمایه دارانه ی عربی، دچار فساد اقتصادی و ساختاری گشته و بدین سبب نیز محبوبیت سابق خود را در جنبش مقاومت از دست داده است.
2)    حـماس: سازمانی با گرایش اسلامی تند رو که تا کنون حملات انتحاری زیادی را بر علیه اسرائیلی ها بر عهده داشته و خود را نقطه مقابل فساد مالی دولت خودگردان فلسطین می داند، این سازمان همچنین خواهان حذف یهودیان و نه اسرائیل بوده و از این روی شباهت بسیاری به مواضع جمهوری اسلامی دارد. همچنین بر خلاف ادعاهای جمهوری اسلامی، این سازمان، در واقع یک سازمان اسلامی سنی بوده(امری که رسانه ها و مقامات ایران سعی در سانسور آن دارند) و تا کنون صدام حسین و بن لادن را در پی مرگشان به عنوان شهد و قهرمانان خود قلمداد نموده اند. بدین تعبیر جمهوری اسلامی با تقویت این سازمان حتی، نه در پی ایجاد پایگاهی ایدئولوژیک برای خود که بیشتر در صدد است تا با تقویت آن، در مقابل تهدیدات حکومت اسرائیل شانس بیشتری برای تضعیف آنها در منطقه به واسطه حماس داشته باشد، چرا که دیگر سازمانهای بزرگ فلسطینی رابطه حسنه ای با حکومت ایران ندارند. بدین گونه است که کمک های عموماً نظامی حکومت ایران در اصل به یک سازمان به غایت ارتجاعی و به مانند خود بوده و نه آن بخش از مترقی از جنبش مقاومت فلسطینی ها.
3)    جبهه خلق برای آزادی فلسطین: سازمانی با مشی مارکسیست و لنینیستی که دکتر حبش، یکی از پایه گذاران اصلی آن بوده و دومین سازمان بزرگ موجود در ساف (سازمان آزدی بخش فلسطین که مجموعه ای از سازمانهای مقاومت است) بوده و مبارزه برای آزادی فلسطین را جدای از مبارزه با امپریالیسم یهودی و همچنین مبارزه طبقاتی بر علیه سرمایه دارن عرب نمی داند.
4)    جبهه دموکراتیک برای آزادی فلسطین: سومین سازمان عمده موجود در ساف که گرایش مارکسیست، لنینیست و مائوئیستی دارد، ایشان که بخش منشعب سازمان جبهه خلق برای رهایی فلسطین هستند، آزادی این کشور از سلطه اسرائیل را تنها از طریق یک انقلاب توده ممکن می داند.
بدین جهت، این تصور عمومی که حمایت حکومت از فلسطینیان، همپای است  با ارتجاع اسلام سیاسی، از پایه بی اساس و بی معنی بوده، و نظام ایران در این بین تنها به حمایت از همپالایه های اسلامی خود پرداخته که اتفاقاً، سازمان حماس نقش عمده و مهمی نیز در تضعیف جریانات مترقی ایفا نموده است که از جمله آنها درگیری نظامی با این سازمانها و گاهاً ترور فعالین شناخته شده سازمانهای سکولار و غیر اسلامی است، همچنین این سازمان را به لحاظ سیاسی می توان به جریان اخوان المسلمین بیشتر مرتبط دانست که هم اکنون پایگاه اصلی آنها در کشور ترکیه و به سرکردگی حزب عدلت و توسعه حاکم بر این کشور است و بدین روی سازمان مذکور نه حتی نفعی ایدئولوژیک برای حکومت ایران نداشته، که تا کنون، تنها از آن به عنوان کمکی تاکتیکی استفاده نموده که از این پس با قدرت گیری روز افزون این جریان در کشور ترکیه و بر اساس روند رو به تخریب روابط دولت ترکیه و ایران، احتمال قطع رابطه با این سازمان نیز بیشتر می گردد و کم رنگ تر شدن تبلیغات حکومت ایران و کاهش بودجه رسانه ای در سالهای اخیر می تواند جز اولین نشانه های آن باشد. البته به تمام این وقایع باید قطع رابطه زمینی از طریق اشغال سوریه به توسط نیروهای ناتو و قوی تر شدن ترکیه در منطقه را نیز افزود.

رابطه جنبش های ایران و مسئله فلسطین
اما بیش از آنکه حمایت های حکومت از حماس کور باشد، این گرایش ناسوینالیسم ضد عربی است که خود را در حذف مسلمانان و نه مذهب و خرافه (چرا که ایشان خود ادیان باستان ایران را حامل هستند) هم فکر فاشیست های اروپایی و گرایش صهیونیستی اسرائیل می داند، حال آنکه همین گرایشات فاشیست اروپایی و اسرائیلی ها بدون کوچکترین واهمه ای، با مسلمان خواندن هر ایرانی ای، حال آنکه آن فرد مسلمان هم نباشد! در جهت در هم کوبیدن یکی از تحت ستم ترین مناطق جهان، برای تأمین منافع خود تلاش می کنند. البته در اینجا می گذریم از خیمه شبازی ای که اخیراً و در صحنه اینترنت تحت عنوان هم پیمان و دوست بودن  اسرائیل با ایران به پا شده و تهدید های موشکی پی در پی دولت اسرائیل و فشار آنها بر اعمال سیاست بایکوت اقتصادی ایران که بیش از هر چیز ضربه را بر معیشت زحمتکشان و کارگران وارد می کند، چنین امری را خنثی نموده و ماهیت ارتجاعی فعالین سیاسی ای از این دست را نمایان می کند.
بدین تعبیر ایستادن در جبهه مخالف و حمایت از بخش انقلابی و مترقی جبهه ضد امپریالیستی، بر اساس مبارزه طبقاتی نه بر ضد منافع توده های تحت ستم که جز وظائف آنهاست، باید افزود که همین پشتیبانان امروز اسرائیل و صادر کنندگان قتل مردم خاورمیانه بودند که هم داستان با جریانات اسلامی، دهه ها در جهت سرکوب نیروهای مترقی، انقلابی، سوسیالیست و هر جنبش اجتماعی دیگر منطقه برآمده و نمونه آشکار آن کشتار و شکنجه انقلابیون در دوران حکومت پهلوی به عنوان نماد ناسوینالیسم ایرانی است که دست بر قضا با حوزه عملیه قم در این باب از یک کاسه آب می خورد. که در این راستا از حمایت دستگاه های امنیتی غربی نیز برخوردار بودند.
نمونه دیگر این همنشینی ها، انتخاب خمینی، که به طور قطع یک اسلام گرای ناب محمدی برای رهبری انقلاب 57 ایران بود، که در پی فقر روز افزون تحمیلی بر توده های زحمتکش و تحت ستم به واسطه آیت الله بی بی سی در نبود رهبری سیاسی و طبقاتی جامعه به انقلاب ایران حقنه گردید! کیست که فراموش کرده باشد خمینی را بر زیر درخت سیب و با نور افکن های خدایی در بهشت لوور پاریس در مقابل دوربین رسانه های امپریالیستی به عنوان رهبری حقنه شده ی اسلامی به انقلاب عدالت طلب ایران.
نتیجه سیاست های ضد انقلابی اسلامیونِ تحت چتر پهلوی، تنها در کنفرانس گوادلوپ در پشت درب های بسته بود که شانس پیروزی را یافت، تا هر آنچه می خواست در ایران اتفاق بی افتد، هزاران انقلابی به پای چوبه های دار بروند، تمامی جنبش های اجتماعی و انقلابی نابود گردد، حقوق زنان و جنبشی که در خصوص حقوق آنان بعد از انقلاب به پا شده بود از بیخ تراشیده شود و تشکل ها و شوراهای کارگری ای که می رفت تا کنترل کارخانجات و امر تولید را به دستان پرتوان کارگران بسپارد بالکل و تا به امروز شدیداً سرکوب گردد که نمود آن وجود دهها فعال کارگری زندانی در زندان های رژیم است و ماجرای انقلاب فرهنگی اسلامی در سطح دانشگاه ها و مراکز علمی که، نیاز به بازگویی آن در اینجا نیست، تمام این امور به دست ارتجاع اسلامی و تحت سازش غرب با آنها صورت پذیرفت تا مبادا که شعله های سوسیالیسم با خون بهای دهها هزار مبارز کمونیست، آتش بر چادر کمپ سرمایه داری در ایران به عنوان نقطه ای تاثیر گذار بر منطقه خاور میانه بزند.
و حتی بدین گونه بود که خلق و کارگران انقلابی ایران شعار ضدیت با امپریالیسم و اسرائیل را در حمایت از خلق تحت ستم و کارگران بدون زمین فلسطین را در دستور فوری امر انقلاب خویش به عنوان نیرویی فرامنطقه ای قرار داده و اقدام به تسخیر سفارت امریکا نمودند که باز هم بر اساس سازش های حکومت اسلامی با غرب در جهت عدم خلع قدرت، سفارت از نیروهای انقلابی بازپس گیری شده و به دست مزدوران پاسدار سپرده شد تا ماجرای گروگانگیری انقلابی، بدون هزینه ای برای امپریالیسم امریکا با آزادی زندانیان به پایان برسد.

وظــایــف امــروز مــا:
فی الواقع جنبش های مترقی و انقلابی ایران، فلسطین و تمامی منطقه خاورمیانه، مداوم از دو سوی تحت سرکوب، پیگیری، اعدام و شکنجه قرار گرفته اند و آن دو نقطه و دشمن مشترک چیزی نیست جز دو ارتجاع امپریالیسم که در مقابله با جنبش های توده ای که حامل حفظ منافع ستمکشان و کارگران است مداوماً ارتجاع اسلامی را بر جامعه تحت عنوان انقلاب و نتیجه آن حقنه نموده اند، تا از این طریق هم امر انقلاب را تخریب و هم نیروهای انقلابی را زیر چکمه شبهه فاشیستهای مذهبیِ ساخته و پرداخته خود، به نابودی بکشانند و از این روی است که منافع نیروهای انقلابی، کارگران و ستمکشان این جوامع هیچ گاه جدای از هم نبوده و پیروزی و پیشروی هر یک در نقطه ای، تاثیر مستقیم خواهد داشت بر باقی نقاط موجود در منطقه.
بدین روی است که نیروهای سیاسی آزادی خواه ایران، که مطالبه شرایط معیشتی مطلوب برای زندگی، سرنگونی دیکتاتوری ایران (که با حمایت هایش از ارتجاعیون بورژوازی  فلسطین تحت عنوان سازمان های اسلامی مانع از پیشرفت جنبش زحمتکشان آن جامعه می گردد)، برابری زنان و مردان (که در تناقض با ماهیت قدرت گیری سازمان اسلامی در سرتاسر جهان است) همدیگر را در مبارزه با وضعیت موجود مورد پشتیبانی قرار داده و در یک صف مشترک بایستند!
مرگ بر امپریالیسم اسرائیل
زنده باد مقاومت خلق فلسطین

http://antifa-iran.blogspot.no/2012/11/blog-post_873.html


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر