ارزش سركوبگري ادب در نظام طبقاتي

ادب چیزی نیست جز سر پوش گذاشتن بر روان پریشی نظام طبقاتی و واقعیت گرایی مرثیه حقنه ی این سرپوش

۱
ادب همان نوع بر خورد افراد در حفظ جایگاه بالا دست در یک جامعه طبقاتی است ، اما مسئله ادب در یک بعد گسترده تر خارج از الفاظ و کلمات (خواهش می کنم تا مادر جنده) عملی گشته و نوع صحبت کردن در یک دو قطبی ادبی و ضد ادبی انعکاسی از رد یا قبول این واقعیت است .

ادب آنجایی که سیستم سرمایه داری و نظام طبقاتی برای حفظ بقاء خود روابطی را نه تنها در قالب الفاظ که به صورت شرع یا تصویب قانون حقوق شهروندی و ... از همان ابتدای ورود شما به حیطه ی زندگی برده وار انسانها به توسط تسمه نقاله های مختلف وارد مغز و استخوان شما می کند شکل می گیرد ، آنچنان که شما حتی از درک ریشه های مادی این امر محروم شده و آنرا یک درک اجتماعی عادی تلقی می کنید و به حتم عادت کردن به مورد قربانی واقع شدن انسان ها در گرو الفاظ و قید حرکات ، آنجایی که به عنوان یک تعریف عام شناخته و اصولا ً در حیطه ی روابط بین افراد در یک دو قطبی تقسیم بندی های لزوم موجودیت یک جامعه طبقاتی به مثابه ی یک باید ونباید و در هیبت یک توجیه گر سرکوب عملی می گردد .

کارگر ----> سرمایه دار

زن ----> مرد

کوچکتر ----> بزرگتر

2
ادب در جامعه سرمایه داری یعنی حکومت انحصاری بر دستگاه های تولید به یاری احساس تملک سر پرست خانواده بر دیگر افراد به ثمر می نشیند ، نوعی رابطه اجتماعی از همان کودکی تحت همین عنوان به صورت یک ضرورت به خورد شما داده شده تا در آینده ی نه چندان دور شما خشونت بر آمده از حس استثمار شدن را در خود سرکوب کنید .

فرزند خانواده پاهای خود را به سمت پدر دراز نمی کند ، به نشانه ی ادب و احترام به بزرگتر ها هروز صبح سلام می دهد ، حرف و عملی که اساس یک خانواده تحت سیطره ی پدر شاه را بلرزاند باید از ذهن به عنوان یک نیروی شیطانی براند ، همه ی این باید و نباید ها یا به عبارتی هنجارهای اجتماعی عملی می گردد تا به عنوان فرد بقای خود را در سیستم حفظ نماید و عکس آن تنبیه و اخراج از سیستم را به دنبال خواهد داشت انسان طی سالیان دراز و تحت فشار مسلط جامعه ی طبقاتی احترام گذاشتن بر بزرگترها را از لحاظ سنی آموخته وآماده ی بر قراری نوعی از رابطه مودبانه تحت لوای احترام در مقابل بزرگ بازار تولید یعنی سرمایه دار است یعنی همان جایی که هنجارها باید رعایت شده تا دستمزدی را برای ادامه بقا ، کارگر دریافت نماید و در غیر این صورت جریمه ی نقدی و اخراج از محیط کار یا همان طرد از سیستم را به دنبال خواهد داشت .

کارگر حس اعتراض بر علیه استثمار شدن خود را با سر پوشی به عنوان ادب منکوب می کند ، همان ادبی که ناشی از تفکر طبقه حاکمه به خورد طبقه محکومین داده می شود .

اما کار بست ادب در محیط کار متفاوت تر است از نوع آن در محیط خانواده ، اینجا در محیط کار شما نه با پا دراز کردن بر چهره ی صاحب کار که با اختلال در امر تولید به شیوه ی سرمایه داری بی ادب محسوب می گرید ، یعنی همان جایی که برای دریافت حق خود دست به اعتصاب یا هر گونه اعتراض بر علیه وضع موجود می زنید .

بی ادبی در محیط خانواده به شورشی شدن در محیط کارخانه منتهی می گردد ، همانطور که از کلمات بر می آید این نوع تفکر که به خورد طبقه کارگر داده می شود از محیط خانه به کارخانه کشیده می شود ، کارگر در خانه ی تولید یعنی کارخانه ، تولید می کند پس نباید به سمت ابراز تولید دست دراز کند و این ادب در محیط تولید قلمداد می گردد که در صورت رعایت نشدن بر عکس خانواده که حالت انفرادی داشت و مورد حمله سرپرست خانواده قرار می گرفت اینبار به صورت فردی ( اعتراض رو در رو به وضع موجود ) تنبیه فردی شده و در صورت جمعی ( اعتصاب ) بودن با پلیس رو در رو می گردد ، اینجا شرع قانون شده است .

۳
سیستم سرمایه داری امروز شیوه ی تولید و کنترل جهانی است ، کالاهای جهانی شده و جهانی شدن کالا اقصی نقاط دنیا را به طبقه مشخص کارگر و سرمایه دار تقسیم کرده ، در هممه ی جهان سرمایه دار استثمار می کند و کارگر استثمار می شود بدون هیچ تفاوتی ، تنها تفاوت موجود بر پایه فرهنگ های سرکوبگرانه است همان فرهنگی که به توسط طبقه حاکمه به خورد جامعه داده می شود ، ولی چیزی که عیان است نسبی نبودن استثمار در جهان تحت حاکمیت سرمایه داری است ، یعنی این سیستم با کلیت سرمایه دارانش بر سر این نوع عمل متفق همدیگر هستند یعنی هیچ نسبیتی در این بین نیست و این عکس چیزی است که حتی بسیاری از فیلسوفان پست مدرن مدعی آن گشته اند ، دنیا ، دنیای پست مدرن بوده و بسیاری از موضع مارکسیستی تحت تاثیر نسبیت فرهنگی بر آمده از افکار سر کوبگرانه سرمای داری نیز به همین موضوع دامن می زنند ، روزی به اسم چپ نو و روز دیگر به نام یورو کمونیسم ، جاهایی نیز این نسبیت فرهنگی بر علیه حقوق مردم را به حق نقد کرده و سعی بر نابودی آن دارند اما از نظر من نسبیت فرهنگ در جامعه جهانی را نه باید بین حقوق شهروندی کارگر در لندن در مقابل تهران قلمداد کرد که باید ریشه ای تر به این مسئله پرداخت ، مسلما ً فرهنگ مسلط در لندن نیز که کارگری زیر شرایط آن می زیید همان فرهنگ مسلط سرمایه داری است ، یعنی فرهنگ استثمار کردن و استثمار شدن ، در نظر من این پدیده را باید بین دو طبقه ی مقابل هم که هیچ منافع مشترکی بینشان وجود ندارد مورد نقد قرار داد.

برای مثال شما نگاهی بیاندازید به نسبی بودن ادب بین دو طبقه سرمایه دار و کارگر که از سوی طبقه حاکمه برای حفظ منافع خود در مقابل کارگر به عنوان یک ضرورت اجتماعی قلمداد می گردد ، مثلا ً اگر یک کارگر از دستورات صاحب کار سر پیچی کند و یا بر خورد تندی با ایشان داشته باشد بی ادبی محسوب شده ولی بی حرمتی کردن به یک کارگر از جانب صاحب کار یا سرمایه دار در این جامعه یک حق طبیعی قلمداد می گردد و به راستی که این ماهیت طبیعی جامعه طبقاتی و سرمایه داری است یعنی بی حقوقی کارگران (تولید کنندگان) در مقابل سرمایه داران (مفت خورهای) جامعه ، می بینیم که ضرورت رعایت ادب در این جامعه فقط برای طبقه محکوم است همچون ضرورت وجود مذهب در زندگی کارگر که توسط دستگاه های دولت سرمایه داری تبلیغ گردیده ولی در زندگی شخصی سرمایه داران گاها ً ذره ای از آن را به عنوان یه مهره تاثیر گذار به عنوان قید نمی بینیم مگر جز ماهیت ابزاری و سرکوبگرانه آنها برای بقای نظام طبقاتی و سرمایه داری .

۴
چیزی که مسلم گشته ادب به عنوان ابزاری سرکوب گر در دست طبقه حاکمه برای حفظ و ادامه بقا در مقابل محکومین است و در صورت رعایت نشدن آن در مقابل فرد با پست عالی در این جامعه فرد خاطی محکوم است ، این جا یک ساختار شکل گرفته با چهره ی واقعیت تلخ ، یعنی مورد قربانی واقع شدن اکثریت بشریت به دست اقلیت ، شما حق اعتراض ندارید چون بی ادبی محسوب می شود ، شما نمی توانید اعتراض کنید چون افکار حاکمه بر جامعه نتیجه افکار طبقه حاکمه است ، شما به امر قربانی شدن عادت می کنید چون این بی ادبی درمقابل استثمار شدن را چیزی به اسم واقعیت گرایی یا همان افکار طبقه حاکمه سرپوش می گذارد و واقعیت این چنین تلخ چیزی نیست جز دامی برای زیست بشری ، ساخته شده به توسط ذهن نظام سرمایه داری ، بزرگترین نمونه تبلیغ این واقعیت گرایی مدیای تحت تسلط نظام سرمایه داری است ، صبح تا شب کشته شدن انسانها به توسط ارتش و نیروی نظامی را بیش از چند هزار بار به عنوان اخبار بیان می کنند و گاها ً با نشان دادن یک چهره ی زشت حتی از قتل های ناموسی ، اما این جا تفکری در پشت این کار خوابیده ذهن شما آماده می شود که در صورت وقوع یک اتفاق ضد انسانی بر علیه خود شما امری آن را عادی قلمداد کنید می خواهند حق انسانی را به توسط این تبلیغات به مورد قربانی شدن تقلیل دهند تا در صورت کشته نشدن و فقط صرف استثمار شدن خدایتان را شکر بگویید ، همان خدای تلویزیون که بر گوش و چشم شما احاطه پیدا کرده ، شما قربانی می شوید ، شما به قربانی شدن عادت می کنید ، شما باید واقعیت گرا باشید یعنی همان گرایش + واقعیت ، یعنی بنشینید ، اعتراض نکنید ، بی ادبی نکنید ، این واقعیتی است که برای شما از پیش در شب قدر جلسات سرمایه داران تعیین شده این نوع ساختار واقع شده و تنها در حالت ایستایی در امر پیشرفت انسانیت است که ساختار باقی خواهد ماند .

۵
همه چیز در جهان موجود وارونه و آبستن ضد خویش است .

حاکمیت سرمایه داری وجود دارد ، کار مزدی وجود و به لزوم جنبش طبقه کارگر برای لغو کار مزدی بر ضدیت آن وجود دارد ، اما نمونه مشابه آن در زمینه ادب نیز وجود دارد البته بحث در این قسمت همان ادب رایج و متعارف تحت الفظ عامه ی مردم است .

همانگونه که مبارزه بر علیه کار مزدی در اثر وجود کار مزدی درون طبقه کارگر موجود است همچنان یک حرکت ضد ادب بر علیه جایی که کارگر تولید کرده و وی را برای استثمار شدن هر چه بهتر مودب و تو سری خور بار می آورد ( خانواده ) وجود دارد ، امروز به راحتی شاهدش هستیم همان فحش مادر که باعث ریخته شدن خون انسان ها بر زمین می شد امروزه تبدیل گشته به یک شوخی ، دیگر برای منبع تعذیه (مادر) و تعذیه رساننده ی منبع (پدر) ارزشی قائل نیستند مگر خرده بورژواهای مدعی فرهنگ و سُر خورده در فرهنگ مصرف گرایانه ، فحش مادر و پدر را مثل نقل به سمت همدیگر پرتاب می کنند اما نمی خواهم بگویم این هدف من است بلکه ای کار دلیلی بر وجود این حرکت یعنی ضذیت با خانواده یعنی جایی که فقط در تولید و پرورش کارگر ارزش گذاری می شود می تواند باشد که به درجه ی مبارزه علمی نرسیده مانند حرکات اعتراضی کارگران در سالیان اول شکل گیری این جنبش درون جامعه که در اعتراض به وضع موجود دست به خرد کردن دستگاه های تولید می زدند و از این منظر نوع ادبیات موجود در جامعه در ضدیت با شکل یک خانواده شباهت فراوانی به حرکت کارگران در آن دوران دارد که در اثر وجود یک نیروی آگاهی دهنده می توان این جنبش ضدیت را به درجات موثرتری برای پیشبرد اهداف محرک و ضد بازدارنده ی جامعه انسانی تبدیل نمود .

سه‌شنبه, سپتامبر ۲۲, ۲۰۰۹

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر