چندی است که جنبش سرنگونی طلبی پس از سی سال حکومت سرکوب سر از خیابانها بلند کرده و افق آن نیز جز هدفی که بر نام جنبش نیز نهاده شده چیزی را به دست نمی دهد یعنی سرنگونی، اصولاً مردم به صورت خود جوش در روزهای معینی که گویا در یک تاکتیک یک بام دو هوا مشخص شده به خیابانها گسیل شده گاهاً پلیس را به عقب نشانده و در نهایت با دادن کشته و سیل زندانی ها روانه خانه های خود می شوند، این وضع حد اقل طی روزهای عاشورا، 16 آذر، 13 آبان و روز قدس نمایان بوده است و در نهایت دستاوردی جز ایجاد اولین تلنگرهای ترس بر پیکره حاکمیت که موجبات فضای پلیسی سخت گیرانه تر فراهم می آورد را ندارد، من فکر می کنم در شرایط موجود که موسوی نیز سیاست سازکارانه خود را می رود که هر چه بیشتر عیان سازد تحلیل های از نوع چپ که از همان ابتدا شورش مردم را از پیکره حاکمیت در هر جناح آن را جدا می دیدند درست از آب در آمد و با این تفاسیر یک خط فاصله بزرگ می تواندایجاد شود ما بین نیروی اصلی اپوزیسیون و این پوزواپوزیسیون منفعت طلب، اما در این شرایط حاکمیت با یک دست نمودن خود می تواند ضربات سنگین را در اثر اتحاد سیاه خود بر سر جنبش به حق آزادی خواهانه مردم فرود آورد تا با خورد نمودن آن حداقل بقای عمر خود را چند سالی تضمین نماید و باشد که در این اتحاد آقای موسوی به کمک خدایشان 4 سال دیگر به عنوان رئیس جمهور این حکومت فاشیستی انتخاب گردند.اما باید ریشه یابی نمود ترس ایشان( حکومت ) و واکنش های سریع و پر خطایشان را در مقابل مردم دست خالی
ماهیت فاشیستی بودن نظامالبته که نباید فاشیسم را با اردوگاه های کار اجباری و فضای خفقان آور نظامی صرف خلط نمود و اگر فقط با وجود چنین عینیاتی فاشیسم نمود یابد پس به حتم حکومت های عصر باستان نیز اولین حکومت های فاشیستی تاریخ بودند ولی فاشیسم این نیست همان گونه که مانی و مزدک نیز ربطی به سوسیالیسم ندارند، ذکر این نکته نیز ضروری است که حکومت های فاشیستی می توانند و باید توأم با این گونه فشارها بر مسند قدرت باشند، اما در پاسخ به اینکه اردوگاه کار اجباری در فضای موجود کجاست باید پاسخ گفت در شرایط موجود با قوانین و فضای کار در ایران ظاهراً تمام محیط ها فضای اردوگاه کار اجباری را دارا هستند و فقط چون به لحاظ کمی گسترش یافته اند به نسبت دیگر حکومت های فاشیستی در ملاحظات سرکوبگرانه خود نیز که همان کیفیت امر باشد تقلیل یافته اند و واقعاً که بر پایی این گونه اردوگاه های کار اجباری از سوی سرمایه داری اسلامی بسیار هوشمندانه تر از نوع اروپایی آن است ولی اصولاً حکومت های فاشیستی آن گونه که تاریخاً آنرا در ایتالیا و آلمان می توان بررسی نمود در شرایطی که خطر انقلاب کارگری بر علیه سرمایه داری در جامعه حاضر بوده و طبقه کارگر در مصاف با حاکمیت تنها نیروی اصلی به شمار رفته و در اثر نبود حزب واقعی طبقه کارگر به هر دلیل جامعه در یک سردرگمی برای کسب قدرت سیاسی به رهبری کارگران به سر می برد، فاشیسم با شعارهای عوامانه و پوپولیستی که بیشتر نیروهای دهقانی، خرده بورژوازی و لمپن پرولتاریا را که اساساً باید تحت رهبری طبقه کارگر باشند و در اثر عدم پیروزی این طبقه بر علیه حاکمیت مستأصل سرمایه داری حول خود برای کسب قدرت سیاسی همراه می نماید دوران اوج ظهور فاشیسم است.حتی امروز به لحاظ عینی در جامعه خود ما نیز به وضوح قابل مشاهده است است که در روستا ها پس از چهل سال عدم تحرک و پیروزی طبقه کارگر روستاها و نیروهای دهقانی عملاً به سمت فاشیسم گرایش دارند و فقط طی چند ماه گذشته است که با شورش های شهری طبقه کارگر در جامعه به صورت ریزش نیرو آن هم به صورت سوزنی جامعه به صورت کلی در حال پرتاب به سمتی دیگر است، اما مسئله وجود فاشیسم در این جامعه یعنی ایران نه مختص این دوران ( انتخابات) و حضور مردم در خیابان برای پیشگری از ظهور آن بلکه به سابقه 30 ساله ی آن بازگشته و مردم آنگاه که در پای صندوق های رأی و به خصوص بعد از یک هفته حضور خود در خیابانها با پایان دادن به شعار های باز پس گیری آرا و حق رأی پس از یک سرکوب خونین توسط حکومت متوجه سوء استفاده از آنها و اینکه ایشان نه برای بهبود اوضاع جامعه که رسماً به فاشیسم نوع جمهوری اسلامی رأی داده اند برای سرنگونی کلیت آن بعد از سی سال به پا خواستند و شعار موسوی بهانه است، اصل نظام نشانه است در مراسم 16 آذر امسال که در خیابان های تهران طنین انداز شد خود گویای همه چیز است، به این مسئله اشاره شده تا بگویم که جامعه امروز با شرایط سیاسی متشنج نه در جایگاه انقلاب کارگری که نتیجه سرکوب این نوع انقلاب در سال 57 بعد از حاکمیت سرمایه داری اسلامی است هر چند که در مناسبات سرمایه دارانه احتمال این نوع تحول به دلیل منشأ اثر بودن کار و تولید طبقه کارگر را نیز زیاد کرده و این طبقه بی سهم هم نمی تواند که باشد.
طبقه کارگر کجاست؟مشاهدات ما از صحنه مبارزات به صورت ساده انگارانه به گونه است که گویا این طبقه(کارگر) همان نیروی حاضر در پشت محمود احمدی نژاد به عنوان نماینده اقصاد سیاسی حکومت سرمایه اسلامی ایران است ولی حضور 5 میلیونی مردم در شهر تهران به نکته ای دیگر اذعان دارد، هر چند که تلاش های امثال سازگاراها و نوری زاده ها به عنوان مسببین تشکیل سپاه قتل و عام مردم در دهه 60 که فعلاً در پرده ابهام به فراموشی سپرده شده همراه با تلاش های متخصصین bbc و voa تا کنون مبنی بر این که نیروی حاضر به خاطر اینکه تجمعات از مرکز شهر به سمت بالا برگزار می گردد پس نیروی متشکل جنبش همان طبقه متوسط شهری با خواست های نَرم و دموکراتیک بوده را به عنوان یک ذهنیت به خورد همگان داده اند ولی سوال را باید با طرح چنین مسئله ای مقابل ایشان اینگونه بیان نمود:آیا حضور مردم از مرکز شهر به سمت بالا که همه خیابان ومعابر اصلی شهر را تشکیل می دهد می تواند دال بر حضور مردم صرفاً همین منطقه باشد ؟ نه خیر آقای سازگارا شما اعتراض و انقلاب را با دعواهای لمپن های حامی جمهوری اسلامی از گذشته تا کنون را با هم اشتباه گرفته اید.آیا اصلاً شهر تهران به عنوان مرکز صنعتی خاورمیانه می تواند دارای 5 میلیون نفر طبقه متوسط ( خرده مالک ) باشد؟ اگر منظورتان مهندسین یا پزشکان و دیگر متخصصین مزد بگیر نظام سرمایه داری است باید گفت جناب هدفتان چیست از تحلیل این چنینی، خودتان خوب می دانید که هر متخصص مزد بگیری که به هم طبقه مزد بگیر خود در عرصه تولید و ارائه خدمات به توده های مردم خیانت نکند برای حفظ منافع خود و حاکمیت همان کارگر است.آیا این 5 میلیون نفر همان طبقه کارگری نیست که به هر دلیلی از یک رفاه نسبی در زندگی برخوردار بوده (البته به پاس زحمات خودش ) و فرصت پیدا کردن آگاهی نسبت به خواست های خودش و اجتماع انسانی را یافته و اکنون دست به اعتراض می زند ؟مگر ناراضیان از تجمعات در تهران همان خرده مالکان طبقه متوسط اصلی جامعه نبودند که ابراز شکایت می نمودند از این که حوادث اخیر کاسبی ما را خراب کرده است؟کیست که نداند تمام این حجره داران و موسومین به حاجی بازاری طرفدار دوآتشه و از پشتیبانان حکومت می باشند؟آیا با طرح این چنینی سوال می توان این اعتراضات را حضور میلیونی طبقه متوسط نامید؟آقایان شما خوب می دانید که عرصه جغرافیایی مبارزات نمی تواند دال بر تعیین نیرو و خواست آن باشد و شما با این تلاش مذبوحانه از طریق bbc و voa ( همان ها که خمینی را زیر درخت سیب و نور افکن ها به عنوان فرشته نجات ورهبر انقلاب 57 به مردم حقنه کردند ) فقط سعی بر انحراف خواست ها و تحولات اجتماعی دارید.از کجا معلوم که ما محکومین نظام طبقاتی نرفته بودیم که ریشه های بالای شهر این مرکز و منبع فساد در زندگی جامعه را بلرزانیم، از کجا معلوم این نشانه نفرت ما محکومین نباشد؟
موسوی هم همان رهبر قاتل شما قاتلان در نهایت خود وقتی دید شعارها در خیابانها حتی می تواند حاکی از براندازی خود ایشان باشد به سمت سازشکاری و فریبکاری در نفع تمامیت نظام فاشیسم اسلامی روی آورد ولی آنچه که در این میان پا برجاست اتحاد مردمی بر علیه شماست اما اینبار نه فقط در خیابانها که در محیط کارشان در عرصه مبارزات اقتصاد سیاسی به بدرقه شما خواهند آمد و اعتصاب عمومی این کم هزینه ترین راه برای ما بر علیه شما با بیشترین قدرت اجتماعی، سیاسی و اقتصادی تنها راه ماست و باشد که کلیت شما را در اقصی نقاط دنیا در هم بکوبد.
سهشنبه, ژانویهٔ ۵, ۲۰۱۰
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر